لب می زند مادر خود را صدا کند
یا حق واژه ی جگرم را ادا کند
او ناله می زند جگرم سوخت؛ هیچ کس
گویا قرار نیست به او اعتنا کند
می خندد ام فضل به همراه عده ای
تا خون به قلب حضرت ابن الرضا کند
یک ظرف آب ریخت روی زمین پیش او
نگذاشت تا کسی به لبش آشنا کند
در حجره دست و پا زدنش یک بهانه بود
تا روضه ای برای خودش دست و پا کند
می خواست با خیال غم جد بی کفن
آن حجره ی ستم زده را کربلا کند
باید عقیله بعد برادر در آن میان
فکری به حال سوختن بچه ها کند
حالا غروب یک نفس افتاد به خواهری
لب می زند که مادر خود را صدا کند
[چهارشنبه 1393-07-02] [ 09:11:00 ب.ظ ]